Wednesday, May 22, 2013

مهدی آخر زمان آمد پدید - در ديوان حكيم قاآني شيرازي


مهدی آخر زمان آمد پدید "  در ديوان حكيم قاآني شيرازي

"  در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات‌الله علیه"
 
یکی از شاعران معاصر دوران حضرت باب، قاآنی (
۱۲۲۲-۱۲۷۰ هـ ق) می‌باشد. میرزا حبیب‌ قاآنی شیرازی به حضرت باب اعتقاد قلبی داشته و قصیدهٔ غرّا و شیوایی در وصف ظهور ایشان سروده است. این قصیده در چاپ‌های اخیر کلیات قاآنی عنوانش تغییر یافته و با عنوان جعلی: «در مدح یکی از علمای اعلام و فضلای ذوی العزّة و الاحترام گوید» منتشر شده است. در چاپ‌های اولیه و در عکسی که در اینجا از نسخهٔ چاپ شده به سال ۱۲۷۳ هـ ق (یعنی تنها ۳ سال پس از فوت شاعر) ضمیمه شده است. عنوان این قصیده به درستی آمده است: « در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات الله علیه ».


شعر از ستون اول سمت راست آغاز می‌شود.
............................................................................................................



از:  نسخه ديوان حكيم قاآني شيرازي با مقدمه و تصحصح ناصر هيري چاپ اول تابستان1363 انتشارات گلشائي - انتشارات ارسطو


مقتدای انس و جان آمد پدید
پیشوای این و آن آمد پدید
فیض فیاضی ز دیوان ازل
بر که بر پیر و جوان آمد پدید

نور اشراقی ز خلاق زمن
بر چه بر اهل زمان آمد پدید
حامل اسرار وحی ایزدی
بر زمین از آسمان آمد پدید

مفخر آیات غیب سرمدی
با ضمیر غیب‌دان آمد پدید
واصل‌ کوی فنا شد جلوه‌ گر
حاصل ‌کون و مکان آمد پدید
یک جهان تسلیم و یک عالم رضا
از بر یک طیلسان آمد پدید
یک فلک تحقیق و یک ‌گیتی هنر
درد و مشت استخوان آمد پدید
از رخش‌کازرم باغ جنتست
یک‌گلستان ارغوان آمد پدید
قاف تا قاف جهان شد پر ز جان
تاکه آن جان جان آمد پدید
قیروان تا قیروان از خلق او
مشک و عود و ضیمران آمد پدید
ملک دین را حکمران شد جلوه گر
سرّ حق را ترجمان آمد پدید
راز دل را رازدان شد آشکار
ملک جان را قهرمان آمد پدید
زد بسی بیرنگ نقاش قضا
تا چنین نقش از میان آمد پدید
نقش مقصود اوست وین بیرنگها
بر سبیل امتحان آمد پدید
صورت فیض ازل شد جلوه‌گر
معنی سرّ نهان آمد پدید
وصف آن جان را که جویا بود جان
با تنی خوشتر ز جان آمد پدید
آنچه را در آسمان می‌جست دل
بر زمین خوش ناگهان آمد پدید

راست گويي بر زمين از آسمان

 ناگهان جبرئيل سان آمد پديد
گو نهان ‌شو از نظر باغ جنان
غیرت باغ جنان آمد پدید
گو برون رو از بدن روح روان
حسرت روح روان آمد پدید
کی نماید جلوه در هفت آسمان
آن چه در این خاکدان آمد پدید
تهنیت را یک به یک‌ گویند خلق
عارف آن بی‌نشان آمد پدید
آنچه بر زاندیشه آمد آشکار
آنچه بیرون ازگمان آمد پدید
آنکه می‌گفتیم وصف حضرتش
می‌نیاید در بیان آمد پدید
آنکه می‌گفتیم حرف مدحتش‌
می‌نگنجد در زبان آمد پدید
آب شد از رشک سر تا پا محیط
کان محیط بیکران آمد پدید
عطسه‌زن شد خلق جان‌افروز او
زان بهشت جاودان آمد پدید
شعله‌ور شد خشم عالم‌سوز او
زان جحیم جان‌ستان آمد پدید
از دل و دستش‌ که جود مطلقند
خواری دریا و کان آمد پدید
با دو چشم حق‌نگر شد آشکار
با دو دست دُر فشان آمد پدید
جاودان آباد باد آن سرزمین
کاین سپهر جود از آن آمد پدید
در مدیحش بیش از این گفتن خطاست
کاینچنین یا آنچنان آمد پدید
مختصر گویم هرآن رحمت ‌که بود
در حجاب سرّ همان آمد پدید
تا به فصل دی همی‌گویند خلق
وقت سیر گلستان آمد پدید
عمر او چندان‌ که‌ گوید روزگار
مهدی آخر زمان آمد پدید

.............................................................................................
 
توضيحات :
عنوان اين قصيده در نسخه قديم  ( 1273/ 1857 ) چنين است : «  در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات‌الله علیه"

 
و در نسخه : چاپ اول تابستان1363 با مقدمه و تصحصح ناصر هيري و نيز در نسخه اينترنتي گنجور، عنوان قصيده مذكور چنين آمده است:
ضمنا خاطر نشان ميسازد كه بيت نوزدهم موجود در نسخه : چاپ اول تابستان 1363 با مقدمه و تصحصح ناصر هيري و با متن :

راست گويي بر زمين از آسمان
 ناگهان جبرئيل سان آمد پديد

از گنجورحذف شده است.

...................................................

 با تقديرو تشكر از پست بسيار مفيد (Payam Bahá'ís Friend ) كه سند قديمي از ديوان قاآني شيرازي  را ارائه داده اند و توضيحات كافي ايشان، بخصوص در مورد عنوان اين قصيده : « در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات‌الله علیه" 

یکی از شاعران معاصر دوران حضرت باب، قاآنی (۱۲۲۲-۱۲۷۰ هـ ق) می‌باشد. میرزا حبیب‌ قاآنی شیرازی به حضرت باب اعتقاد قلبی داشته و قصیدهٔ غرّا و شیوایی در وصف ظهور ایشان سروده است. این قصیده در چاپ‌های اخیر کلیات قاآنی عنوانش تغییر یافته و با عنوان
 جعلی: « در مدح یکی از علمای اعلام و فضلای ذوی العزّة و الاحترام گوید» منتشر شده است. در چاپ‌های اولیه و در عکسی که در اینجا از نسخهٔ چاپ شده به سال ۱۲۷۳ هـ ق (یعنی تنها ۳ سال پس از فوت شاعر) ضمیمه شده است، عنوان این قصیده به درستی آمده است: « در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات الله علیه ».
شعر از ستون اول سمت راست آغاز می‌شود.




.............................................................

جلد دیوان قاآنی:
Payam Bahá'ís Friend




جلد دیوان قاآنی، سال انتشار ۱۲۷۳ هـ ق
سمت راست روی جلد ، سمت چپ آغاز بخش قصائد


..........................................................................................

حاشیه‌ها :


:http://ganjoor.net/ghaani/ghasidegh/sh88

تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است.

حسین ط نوشته :

با درود
عنوان این قصیده ،این نمی‌باشد که در اینجا آمده: « در مدح یکی از علمای اعلام…»
سؤال اینست که این « یکی از علمای اعلام » اسمش چه بوده که شاعر ننوشته، در صورتی که دیگر قصائد به همراه نام و غیره آمده. اگر این شخص داراي مقام بالایی بوده و وحی بر او نازل می‌شده که شخص عادی‌ای نمی‌تواند باشد:

 
حامل اسرار وحی ایزدی
بر زمین از آسمان آمد پدید

به روشنی او را حامل اسرار وحی ایزدی می‌داند و همچنین:

 
فیض فیاضی ز دیوان ازل
بر که بر پیر و جوان آمد پدید
نور اشراقی ز خلاق زمن
بر چه بر اهل زمان آمد پدید

در دیوانی که من دارم و نسخهء چاپ اول آنست، به سال
۱۲۳۷
( هجري1273) و خوشبختانه از دستکاری نامردمان به دور مانده ،عنوان این قصیده چنین است:
« در مدح و منقبت حضرت قائم امام محمد مهدی صلوات‌الله علیه "
ممنون


------------------------
متن حاشيه با تصحيح  اندك و
 سال 1237 قيد شده در اين حاشيه احتمالا همان1273 ميباشد


....................................................................................





Saturday, December 29, 2012

تخریب کامل قبرستان بهائیان سنگسر


تخریب کامل قبرستان بهائیان سنگسر



بهائیان ایران( Baha'is in IRAN )

تخریب کامل قبرستان بهائیان سنگسر

قبرستان قدیمی بهائیان سنگسر بطور کامل توسط بولدوزر و کامیون زیر خاک و آوار مدفون شد.

حدود ۱۴ روز پیش در اواسط آذر ماه ۱۳۹۱ قبرستان قدیمی (اولی) بهائیان سنگسر بطور کامل توسط بولدوزر و کامیون زیر خاک و آوار رفته و بر روی تمام قبر‌ها خاک و سنگ ریخته شد تا دیگر هیچ قبری مشاهده نشود.

قبرستان بهائیان سنگسر از توابع سمنان در سال ۱۳۸۸ مورد هجوم افراد نا‌شناس ولی تحت حمایت نیروی انتظامی قرار گرفت؛ در آن سال غسالخانه را آتش زدند و بر تانکرهای آب دشنام نوشتند.

بعد از این واقعه دیگر اجازه دفن اموات به شهروندان بهائی داده نشد و پس از مدتی زمین جدیدی برای دفن اموات بهاییان به ایشان داده شد که چندی پیش ساختمان غسالخانه و دیوارهای کوتاه سنگی اطراف آن بطور کامل توسط عوامل نا‌شناس تحت حمایت نیروی انتظامی و قضایی محل، تخریب و کلیه نهال‌های درختان و گیاهان کاشته شده در آن هم کنده شد.

منبع خبر: هرانا

با به اشترک گذاری این مطلب ما را در اطلاع رسانی یاری نمائید






نامه ای زیبا به قلم یکی از یارانِ در بند - مراحل تكامل مفهوم و روح و حقيقت اتحاد


نامه ای زیبا به قلم یکی از یارانِ در بند - مراحل تكامل مفهوم و روح و حقيقت اتحاد



Payam-i Badí


نامه ای زیبا به قلم یکی از یارانِ در بند - مراحل تكامل مفهوم و روح و حقيقت اتحاد
.............................................................

ما یاران هستم...

نامه ای زیبا به قلم یکی از یارانِ در بند.......

اتحاد اتحاد تا نوع چهارم

من يك نفر از ياران ايرانم و اكنون مي خواهم مراحل تكامل مفهوم و روح و حقيقت اتحاد را، آن گونه كه در جرگه ي جمع ما تحقق يافته و همچنان نيز در حال تكوين است، بيان دارم تا جلوه اي باشد از روح خلاق ظهور ابهايي و مبشّري باشد براي تحقق اتحاد عالم انساني.
سالياني مي گذشت كه هر يك از ما، در بطن جامعه ي سرفراز بهاييان ايران مي زيستيم؛ امّا يكديگر را نمي شناختيم و از همديگر خبري نداشتيم؛ با وجود اين، با هم متحد بوديم؛ چون به جامعه اي تعلق داشتيم كه متكي بر تعاليم جديد الهي، همه ي اعضاء و آحادش، با ريسمان و سيم هايي نامرئي به هم وصل بودند؛ جامعه اي كه بازوي قدرتمند اتحاد روحاني گذشته اش، ستمگران خونخواره اي چون ناصرالدين شاه را به خاك افكند و پاهاي پولادين وحدت الهي امروزيش، ظالمان بي سابقه اي چون حاكمان كنوني را مستأصل كرد؛ جامعه اي كه منتخبان اعضايش به نام "محفل روحاني ملي بهاييان ايران"، براي اداره ي امورش تلاش مي كردند و بي ادّعا و بي سروصدا، حوايج روزمره اش را بر طرف مي ساختند؛ جامعه اي كه قلوب نيرومند اعضايش چون دانه هاي مرواريد به هم پيوسته و بازوان برومند آحادش چون ديرك هاي آهنين در هم تنيده بود. ما نيز، همچون هزاران مؤمنان خلق بهاء، هر يك برخوردار از روح نباض اين اتحاد بوديم؛ و اين، اتحاد نوع اوّل بود؛ امّا همچنان در كنه وجدان، از خود مي پرسيديم آيا غليان روح اتحاد مي تواند بيش از اين باشد؟
زمان گذشت و طبق وعده ي الهي، حاكمان روحاني پاي بر اريكه ي فرمانروايي نهادند و به فوريت و به درستي، از آن جامعه ي جميل، تصور يك هيكل را كردند و از جمع مديران منتخبش، "محفل روحاني ملي بهاييان ايران"، تجسم يك سر را نمودند؛ امّا با عنادي ديرينه، ناگهان به اين هيكل تاختند و با بعضي تركيده، به اين سر ضربه زدند و عاقبت، به تصوّري كودكانه، قطعش نمودند؛ يعني محفل ملي اوّل را مفقود الاثر كردند، تا آن هيكل بيفتد و بميرد. به فوريت و بر اساس قانون بديع الهي، سري ديگر به جاي آن روييد. با سبعيّت، و به اين اميد كه اين بار ديگر آن پيكر ساقط شود و نابود گردد، اين سر را هم زدند؛ يعني محفل ملي دوم را تير باران نمودند. اما باز هم به حكمت بي بديل رباني، سري بديع، با شكلي جديد و عمل كردي شديد، به جاي آن روييد كه نامش "هيأت ياران ايران" شد؛ هيأتي متكامل و مترقي. ما، در مراحل نهايي تكامل اين هيأت عضو آن بوديم و در اين مرحله، حس مي كرديم كه نه فقط اجسادمان، بلكه ارواحمان نيز بسي بيش از ازمان و احوال عادي، به هم نزديك است. اوقاتي بسيار، در چشمان يكديگر تصوير خود را مي ديديم و ايامي بي شمار، در كلام همديگر انديشه ي خويش را مي خوانديم. گاهي آن من نبودم كه براي بهبودي اوضاع جامعه اي ستمديده سخن مي گفتم، بلكه يار مقابلم بود و هنگامي او نبود كه براي تسكين آلام اقليتي زخم ديده نظر مي داد، بلكه من بودم. در سرماي سخت بلايا، گرماي همبستگي حقيقي جانمان مي بخشيد؛ و اين اتحاد نوع دوّم بود. امّا همچنان در عمق جان، از خود و حالا ديگر گاهي هم از يكديگر، مي پرسيديم آيا جلوه ي اتحاد مي تواند مرحله ي كامل تري هم داشته باشد؟
ايام سپري شد و غدّاره ي ستم قدرتمداران با طرحي تازه به جولان آمد و كمند كينه ي متكبّران به شكلي جديد به جنبش برخاست. روزي در حالي كه براي رسيدگي به امور جامعه اي در هم كوفته، به مشورت نشسته بوديم، عوامل بغض و كين وارد شدند و دستگيرمان كردند و به زندانمان بردند. در تنگناي سلولي در اوين افريتي، باز هم به هم نزديك تر شديم. ماه ها گذشت و بدون توجيه و توضيحي، همچنان اوين نشين و با هم قرين بوديم و كسي هم نمي دانست چرا و به چه دليل. يك سال و نيم بي دادگاه بوديم و منتظر حكم بيدادگاه. عاقبت و در حقيقت، به دليل حفاظت از جامعه اي گرفتار در چنگال قهر و غضب و قلدري، هر كدام به بيست سال زندان محكوم شديم؛ اما به تقدير حيّ قدير، براي آن كه نشان داده شود همواره فرجي هست، ناگهان بيست سال، به ده سال تقليل يافت. ولي تعفّن شديد ظلم پيشين هر گز اجازه نداد رائحه ي قليل عدل پسين به مشام كسي آيد. حبس و زجر بي گناهان ظلم است؛ حتي اگر زمانش هم كاهش يابد. " كسي كه يك نفر را بكشد، انگار جميع ناس را كشته است." بعد از صدور حكم، ما را به زنداني ديگر واقع در شهري دور تر بردند؛‌ زندان گوهر دشت كرج، جايي كه چيزي نمانده است شرارتش شهرت اوين را پشت سر بگذارد. و اكنون هم، پنج نفره در اطاقي پنج متري به سر مي بريم. پنجره اي آهنين و زنگ زده در جوار سقفي سياه و موكتي كثيف و پلاسيده در كفي سيماني و نه هيچ چيز ديگر. دو همكار مؤمنه ي ديگرمان نيز در بخش زنان همين زندان اسير سلولند. تمام ساعت هاي پيوسته ي روز، در ارتباط دست هايمان با يكديگر مي نشينيم و همه ي دقايق در هم رفته ي شب، در تماس ابدانمان با همديگر مي خوابيم. چقدر زواياي سيماهاي يكديگر را كاويده ايم و چه مقدار جريان نفس هاي همديگر را حس كرده ايم. دست من گويي دست ديگري است و پاي او انگار پاي من است. تحرّك، تنها از آن اصواتمان است و تفرّج، فقط از آن افكارمان. من در چهره ي لاغر يار مقابل فقط يك روح مي بينم و او در چشمان گود افتاده ي من تنها يك جان مشاهده مي كند. ما، در فضاي خسته ي اين سلول، به هم بسته ايم و در هم تنيده ايم و يكي گشته ايم و اين اتحاد نوع سوّم است. با اين وصف، يقين داريم كه حقيقت اتحاد باز مي تواند بيش از اين باشد و اكنون الهام گونه، مرحله ي پيشرفته تري از آن را پيش بيني مي كنيم.
زمان هم چنام مي گذرد؛ براي ما بسيار كند؛ و براي ستمگران بسي تند. عدالت عَلَم كردند و بيست سال را به ده سال تقليل دادند. بي ترديد، اين سؤال بر ذهن هر انسان باوجداني خطور مي كند كه چنين حكمي را كدام بيدادگاه بيست سال بُريد و كدام دادگاه ده سال كرد؟ گويي بيدادگاه و دادگاه يكي شده اند. ما كه ذرات هواي ايران بر بي گناهيمان گواهند، و لحظات گذران زندان بر مظلوميّتمان شاهد. بگذريم، گفته اند بايد همچنان ده سال ديگر، پنج نفره، در يك اطاق پنج متري تهي به سر بريم. باز هم ابدانمان با هم مماس تر، و احوالمان به هم نزديك تر، و ارواحمان در هم تنيده تر خواهد شد و اين فرايند تا نهايت ممكن، ادامه خواهد يافت. امّا اين بار انگار اوضاعي ديگر حاكم است. گويي زمان آبستن واقعه اي است؛ و اطاق حامله ي حادثه اي. ذرات ديوار سلول در انتظارند و ملوكول هاي هواي حجره در انديشه. قلوب هزاران مؤمن خلق بهاء مترصّدند و اذهان مليون ها مردم دنيا منتظر. آري، در اين اطاق محقر و مغموم، پديده اي بديع در حال تكوين است و موجودي عجيب در شرف تولد. به وقوع حادثه چيزي نمانده است. همه چيز و همه كس مي گويد به زودي فجر رهايي سرخواهد زد و صبح آزادي برخواهد دميد. آخر عدالت آن چيزي نيست كه از بيداگاه هاي حاكمان مي تراود؛ بلكه آن است كه از مشيت خداوند رحمان نشأت مي گيرد؛ و اين مشيت، مهيمن و مقتدر و نافذ است؛ پس عدالت راستين همواره جاري است و در زمان مقرّر كار خود را خواهد كرد؛ اكنون بايد چنين باشد، تا همه كاملا امتحان شوند؛ مردم ايران امتحان شوند؛ و خيل ستمگران امتحان شوند؛ خلق جهان آزموده گردند؛ و حاميان حقوق انسان آزموده گردند؛ و اين نيز البته از جلوه هاي عدالت حقيقي است. آري، زماني نمانده است كه تكوّن يك حقيقت روحاني برترين، يك كره ي عجيب آتشين، يك روح متحد رنگين، در بطن اين اطاق غمگين تمام شود؛ آنگاه اين روح بديع، سقف را خواهد شكافت و آهسته و باوقار، بر فراز فضاي ايران زمين استقرار خواهد يافت. همه ي خلق هاي اين ديار مبهوت ديدارش خواهند شد و انگشت اعجاب بر دهان خواهند برد. آنگاه هر كسي مي پرسد اين كره ي نورين رنگين چيست؟ اما كسي پاسخي نمي داند. پاسخ را من مي دانم، من كه با ذرات ديوار اين اطاق مأنوس بوده ام؛ جواب را ما مي دانيم، ما كـه با ملكول هـاي هـواي اين سلـول سركـرده ايم؛ فقط من و ما مي دانيم آن پديده ي برجسته چيست. آن، اتحاد نهايي ارواح ما است، كه به زيور ايمان به جمال و جلال موعود و محبوب عالميان مزيّن است؛ اتحادي كه فقط و فقط مي تواند در كوره ي گدازان بلايا و به نام نامي حضرت بهاءالله حاصل شود؛ و آن، اتحاد نوع چهارم است. در آن روز رهايي، ما، با ابداني تكيده؛ امّـا جبين هايي روشن و ارواحي چون گلشن، به نزد عزيزان خود باز خواهيم گشت؛ ولي آن كره ي نارين نورين، همچنان بر فراز فضاي زيباي ايران زمين باقي خواهد ماند تا شاهدي باشد از پيروزي حق منيع بر باطل شنيع، و نشاني باشد از اتحاد موعود عالم انساني.








Wednesday, December 19, 2012

هل من ناظر ينظرني؟ بيا بنگر تا ببيني


هل من ناظر ينظرني؟  بيا بنگر تا ببيني


 سال هاي پيش در ايرا ن ، همه اعضاء يك خانواده بهائي توسط مسلمانان متعصب به وضع فجيعي به قتل رسيدند وشهيد شدند. در اين جنايت آشكار ، مسلمانان متعصب ايران، به مردان و زنان وحتي به كودكان شير خوار نيز رحم نكردند.
همان طوري كه در عكس ديده ميشود، پدر را سر بريده اند ، وسر بريده و خون آلودش روي سينه ، در كفنش نمايان است ، وبه مادر و دختر و بچه هاي خرد سال و شير خوار نيز رحم نكرده اند.
 


در بالاي صحنه اين عكس، يكي ازمنسوبين يا بازمانگان اين جنايت آشكار، با دست هاي بر زانو، ناظر اين صحنه دلخراش است ،( فقط دست ها ديده ميشود).... يا بهي الابهي
اي اهل انصاف، آيا " هل من ناظر ينظرني" به جاي " هل من ناصر ينصرني" تحقق نيافته است؟
................................................................................................
..................

هل من ناظر ينظرني؟  بيا بنگر تا ببيني. ... توكه نوشم نيي نيشم چرائي؟.

 






Monday, December 3, 2012

دیانتی تحت محاصره : بهائیان سمنان - ایران


دیانتی تحت محاصره: بهائیان سمنان - ایران

در نظر مجسّم کنید که اگر در دنیایی زندگی می‌کردید که اقدامات تحت حمایت دولت عبارت نظارت دائمی اعمال شما، مصادره یا انهدام املاک شما، سلب حقوق تحصیلی شما، اذیت و آزار فرزندان شما، و سلب حق امرار معاش شما بود چه می‌کردید.
از آن بدتر، مجسّم کنید که تمامی این وقایع تنها به علّت اعتقادات دینی شما رخ می‌داد. آیا مانند آیندۀ پادآرمانی(۱) آینده به نظر نمی‌رسد که فقط در افسانه‌ها مشاهده می‌شود؟ این واقعیت روزمرّۀ بهائیان در ایران است.
از سال ۲۰۰۹، حکومت ایران مساعی متمرکز، هماهنگ و سنجیدۀ خود را برای به فقر و انزوا کشیدن بهائیان در ایران و جدا کردن آنها از سایر شهروندان مبذول داشته است. این وضعیت عمدتاً در سمنان، شهری در فاصلۀ تقریبی ۱۳۰ مایلی شرق طهران، مشاهده شده است. چندصد بهائی در این شهر مقهور فشارهای شدید اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته‌اند از جمله آن که مشاغل خود را از دست داده‌اند، مقامات حکومتی ایران مؤسّسات شغلی آنها را تعطیل کرده، منازلشان را مورد هجوم قرار داده، قبرستان‌هایشان را تخریب نموده و مستمرّاً آنها را تحت اذیت و آزار قرار داده‌اند.
روز اوّل نوامبر، سه تن از بهائیان جمع شدند تا از طرف خانواده و دوستانشان که در سمنان زندگی می‌کنند در کنفرانسی مطبوعاتی که در دفتر دیده‌بان حقوق بشر در واشنگتون منعقد شد صحبت کنند. منیر خانجانی، سیاوش خانجانی و دکتر عبدالمیثاق قدیریان هر یک دیدگاه‌هایی بی‌نظیر و متفاوت دربارۀ رویدادهایی که اخیراً در سمنان مشاهده شده بیان کردند.
منیر خانجانی با این توضیح شروع کرد که پنج تن از عائلۀ خانجانی در حال حاضر در زندان به سر می‌برند؛ جمال‌الدّین خانجانی، عضو هیأت یاران ایران، گروه موقّت سابق مدیریت جامعۀ بهائی ایران، از آن جمله است. خانم خانجانی سپس دربارۀ تلاش‌هایی که برای سلب خصوصیات انسانی و تنزّل درجۀ بهائیان در این شهر مبذول شده صحبت کرد و داستانی از خاله‌زادۀ خود تعریف کرد که در اثر تصادف اتومبیل فلج شد و مجبور شدند او را با چهار فرزند به منزل والدین سالمندش منتقل نمایند. موقعی که آنجا سکونت داشت، منزل آنها محلّ برخورد بمب آتش‌زا قرار گرفت که به اطاق خاله‌زادۀ خانجانی اصابت کرد. خانم خانجانی خاطرنشان ساخت که این رویداد و موارد مشابه آن صرفاً به علّت تضییقات دینی بوده است. " تمامی این رویدادها به علّت ایمان آنها به امر بهائی بوده است؛ آنها نه جرمی مرتکب شده‌اند و نه دلیل دیگری برای این وقایع وجود داشت است."
سپس خانجانی تبلیغات بهائی ستیزی اخیر را توصیف کرد که مقامات مدنی و مسئولان مذهبی سمنان مسبّب انتشار آنها بوده‌اند. علاوه بر چندین تظاهرات ضدّ بهائی با بیانیه‌های کذب دربارۀ ماهیت جامعۀ بهائی، مقامات حکومتی مساعی هماهنگی را برای به فقر کشانیدن بهائیان سمنان مبذول داشته‌اند؛ از جمله ابطال پروانۀ شغلی، تعطیل کردن مغازه‌ها و کارخانه‌ها. یک نمونه از این قبیل اقدامات تخریب مرحله به مرحلۀ مزرعۀ خانوادگی خانجانی است. این مزرعه مدّت دویست سال در خانوادۀ خانجانی بوده و زمانی دارای چهل هزار اصله درخت میوه در سطح صد هکتار بوده است. در مزرعۀ مزبور سالانه پنجاه تن میوه تولید می‌شد و بیش از پنجاه بهائی و مسلمان در آن مشغول به کار بودند. متأسّفانه، رویدادهایی از این قبیل منحصر به فرد نبوده و اقداماتی که برای به فقر کشانیدن بهائیان به عمل آمده به کلّ اقتصاد ایران لطمه زده و نتیجۀ سوء آن فقط متوجّه جامعۀ بهائی نبوده است. مضافاً، مقامات حکومتی از سال ۲۰۰۹ تا کنون هفده مؤسّسۀ تجاری متعلّق به بهائیان را تعطیل کرده‌اند که در نتیجه موجب بی‌کاری تعدادی از بهائیان و مسلمانان شده است.
قدیریان، پزشک متخصّص بیماری‌های روانی که تحقیقات گسترده‌ای در زمینۀ ترمیم لطمات روانی و مقابله با آنها انجام داده، دربارۀ اثرات روانشناختی اذیت و آزار بهائیان در ایران سخن گفت. دکتر قدیریان، بر نوزادان و کودکان که آسیب‌پذیرترین گروه‌های متأثّر از این اقدامات هستند تمرکز داشت. در حال حاضر، دو نوزاد با مادرانشان در سمنان در زندان هستند؛ در زمانی که آنها زندانی شدند، یکی از نوزادان پنج ماهه و دیگری فقط یک ماهه بود. دکتر قدیریان مشکل مراقبت از نوزاد در زندان و نیز اثرات زندگی در محیط خشن و گیج کنندۀ زندان بر نوزادان را تشریح کرد. او سپس داستانی شخصی را دربارۀ تخریب قبور مادر، خواهر و شوهر خواهرش بیان کرد و گفت که "این بدترین نوع تعرّض و تعدّی و به منزلۀ آن است که آنها را دو مرتبه کشته باشند." متأسّفانه این تخریب قبرستان‌های بهائیان اقدامی است که مکرّراً صورت گرفته است. معهذا، علیرغم شرایط دشواری که بهائیان سمنان باید با آن مواجه باشند، قدرت و انعطاف‌پذیری عظیمی از خود نشان داده‌اند. قدیریان بر این باور است که "شما نمی‌توانید کسانی را که اعتقادی قوی به دیانتشان دارند از پای در آورده خُرد کنید.."
این حکایات شخصی دربارۀ جامعه‌ای که صرفاً به علّت اعتقادات دینی‌اش در احاطۀ آتش قرار دارد، برای کسانی از ما که در محیطی امن و آزاد به موجب اعتقادات خود رفتار کرده فرائض دینی خود را برگزار می‌کنیم ابداً قابل تصوّر و باور نیست. با این حال، نسل‌های بهائیان ایران که در این محیط پرورش می‌یابند ابداً نمی‌دانند اجرای باورهای مذهبی و فرائض دینی به طور آزاد و بدون ترس از مجازات به چه معنی است. این واقعیت حقیقتاً غیر قابل قبول و غیر قابل تصوّر است.
*راشل ولف Rachel Wolfe عضو دفتر امور عمومی بهائیان ایالات متّحده است. او قبلاً در زمینۀ برابری جنسیتی، حقوق بشر، و موضوعات مرتبط با بهداشت، از جمله اچ‌آی‌وی/ایدز در کامپالا، اوگاندا، در دفتر امور خارجۀ بهائیان اوگاندا فعالیت داشته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- در داستان‌های علمی - تخیّلی، جوامع پادآرمانی (dystopian societies) جوامعی تخیلی هستند که در آنها ویژگی‌های منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آنها دلخواه هیچ انسانی نیست. این جوامع گونه‌ای دنیای وانفسا و فاجعۀ انسانی هستند. این جوامع در زمان‌هایی بد و شوم ترسیم می‌شوند که می‌توان آن را دوره بدزمانگی یا دُژگاهی نام گذاشت. با این تعریف یک جامعه پادآرمانی نقطۀ مقابل و وارونۀ یک جامعۀ آرمانی (آرمان‌شهر) است. آرمان‌شهرها جوامعی تخیلی هستند که در آنها همه ‌چیز مثبت و ایده‌آل است. ترسیم یک جامعۀ پادآرمان و بدزمانه توسط نویسندگان آینده‌نگر معمولاً به منظور هشدار به مردم در مورد ادامه یا افزایش چیرگی برخی معضلات اجتماعی صورت می‌گیرد – م (از ویکی‌پدیا)




 http://www.noghtenazar.org/node/1008

دیانتی تحت محاصره: بهائیان سمنان (ایران)

چاپ
برای دوستان خود بفرستيد
ترجمه از مقاله ای، برگرفته از:
http://www.washingtonpost.com/blogs/guest-voices/post/faith-under-siege-...
دیانتی تحت محاصره: بهائیان سمنان (ایران)
راشل وُلف* / ۲۸ نوامبر ۲۰۱۲